اول: اقتصاد طفیلی غرب یا شرق، نمیتواند سیاست مستقل از غرب یا شرق را پشتیبانی کند بلکه سیاستمدار را به زبونی و دریوزگی میکشاند. در تجارب جهانی، کشوری را سراغ نداریم که بدون ایستادن بر پای تولید ملی خود، پرچم و گردن مردمانش افراشته مانده باشد و هر چه تولیدات یک کشور، جهانگشاتر شدهاند، سیاستمدارانش نیز اقتدار بیشتری در مذاکرات یافتهاند. بیجهت نیست که غرب حاضر است محصول را با قیمت کمتر در اختیار ما بگذارد بدون آنکه اجازه دستیابی به فناوری و توان تولیدش را بدهد.
دوم: در باب تولیدات مادی فرهنگی نیز کمابیش چنین است، ملتی که در تولید و محصولات مصرفی خود، احساس هویت مستقل کنند و نام کشورشان روی کالاها با افتخار حک شود، ما ی جمعی قویتر و اعتماد به نفس ملی بهتری دارند و بر هر تولید مادی از جمله کالای فرهنگی نیز تواناتر خواهند بود. صدور فرهنگ از طریقق سریالهای سابقا ژاپنی و اخیرا کرهای، پیامد قدرت اقتصادی ۴۰ سال پیش ژاپن و ۲۰ سال اخیر کره است.
سوم: از سوی دیگر چون توان تولید جز با علم و فن نمیتواند دوام داشته باشد، ملت اهل تولید، در بلندمدت باید اهل علم نیز باشند و تولید، علم را نیز در پی خود میکشاند تا با نوکردن علم و فن، مزیتهای اقتصادیاش را از دست ندهد. اگر به درستی فرمودهاند که علم، سلطان است، اقتصاد قائد سلطان است یعنی افسار درر دست اوست. در اقتصاد غیرمولدی که مانند برخی کشورهای حوزهی خلیج فارس از صدقه سری پول نفت، رونق هست اما توان تولید نیست، خبری از پیشگامی در علم هم نیست و در مقابل اقتصاد مولدی را سراغ نداریم که با گرمای علمی همراه نباشد. توان تولید بالاتر آلمان و انگلیس و فرانسه در میان سایر کشورهای اروپایی، بهوضوح از تفاوت دمای محیطهای علمیشان قابل شناسایی است و هر کشوری که حتی در میان کشورهای در حال توسعه، قوت علمی دانشگاههای چین یا مالزی را در آغاز جهش اقتصادش با امروز مقایسه کنید.
اینگونه است که نامگذاری اقتصادی سال آن هم بر مدار تولید، گرچه حاوی پیامی روشن از جهت سیاستگذاری اقتصادی مسئولان و رفتار اقتصادی ما مردم است اما سریان آب حیات تولیدمحوری، قلمروهای دیگر اجتماع را نیز سرسبز خواهد ساخت.